ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ
ﻟﺬﺗﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺗﻮﯼ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ

ﺑﯿﻦ ﺳﺎﻋﺎﺕ
۷:۰۰
ﺗﺎ
۷:۱۵
ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ

ﺗﻮﯼ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ :(

ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ؛ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﺸﺘﯿﻢ ﮐﺘﺎﺑﺎﻣﻮﻧﻮ ﺟﻠﺪ ﮐﻨﻪ !

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻫﻤﮑﻼﺳﯽ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﺸﻤﺮﻡ
ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﺪﻭﻡ ﭘﺎﺭﺍﮔﺮﺍﻑ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﻓﺘﻪ :)

ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﻫﺎﯼ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﺯﻧﮓ ﻭﺭﺯﺷﻤﻮﻥ ﭼﻪ ﺭﻭﺯﯾﻪ ﻭ ﭼﻪ ﺳﺎﻋﺘﯽ ؟!!
ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺯﻧﮓ ﻭﺭﺯﺵ ﺍﻭﻧﻢ ﺩﻭ ﺯﻧﮓ ﺁﺧﺮ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ
ﺍﺯ ﺍﻧﺘﺼﺎﺏ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﺪﯾﺮ ﮐﻞ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﺎﯾﮑﺮﻭﺳﺎﻓﺖ ﻫﻢ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩ :)

ﻣﻦ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ
ﺍﮔﻪ ﭘﻨﮑﻪ ﺳﻘﻔﯽ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﮐﻠﻪ ﮐﯿﺎ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ !

ﻭﻗﺘﯽ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺩﺭﺱ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ
ﺍﻟﮑﯽ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ
ﮔﻮﺷﻪ ﮐﻼﺱ ﺩﻡ ﺳﻄﻞ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﺘﺮﺍﺷﯿﻢ

ﺗﻮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺁﺭﺯﻭﻣﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﻤﻮﻥ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﻢ
ﺩﺭﺳﺘﻮﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺍﻭﻧﺎ ﯾﻪ ﺩﺭﺱ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻋﻘﺐ ﺗﺮ ﺑﺎﺷﻦ …

ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ، ﭘﺸﺖ ﺩﻓﺘﺮﺍﯼ ﻗﺪﻣﯿﻢ ﻣﺪﺭﺳﻪ؛ ﺁﺩﻣﮏ ﭼﺎﺭﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﺎﯾﻪ:
“ﺗﻌﻠﯿﻢ ﻭ ﺗﻌﻠﻢ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺍﺳﺖ”

ﺷﻤﺎ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﻧﻤﯿﺎﺩ
ﺍﻭﺝ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺩﺭﺱ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﻓﺘﺮ ﺻﺪ ﺑﺮﮒ ﻭﺍﺳﺶ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ !



تاريخ : چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, | 17:32 | نويسنده : pardis |
روزی لیلی از علاقه شدید مجنون به او و اشتیاق بیش از پیش دیدار او با خبر شد
پس نامه ای به او نوشت و گفت:“اگر علاقه مندی که منو ببینی ، نیمه شب کنار باغی که همیشه از اونجا گذر میکنم باش”
مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست .
نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید …
از کیسه ای که به همراه داشت چند مشت گردو برداشت و کنار مجنون گذاشت و رفت
مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود آهی کشید و گفت :
“ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم . افسرده و پریشون به شهر برگشت”
در راه ، یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی؟!
و وقتی جریان را از مجنون شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه !
آخه نشونه اینه که ،لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره !
دلیل اول اینکه : خواب بودی و بیدارت نکرده!
و به طور حتم به خودش گفته : اون عزیز دل من ، که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم؟!
و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت پس برات گردوگذاشته تا بشکنی و بخوری !
مجنون سری تکان داد و گفت : نه ! اون می خواسته بگه :
تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد !
تو رو چه به عاشقی؟ بهتره بری گردو بازی کنی!

قضاوت همیشه آسانست ، اما حقیقت در پشت زبان وقایع نهفته است .

98love.ir




تاريخ : شنبه 25 مرداد 1393برچسب:, | 12:24 | نويسنده : pardis |

 

ماهیمون هی میخواست ی چیزی بهم بگه، تا دهنشو باز میکرد آب میرفت تو دهنش،
نمیتونست بگه...
دست کردم تو آکواریوم درش آوردم
شروع کرد از خوشحالی بالا و پایین پریدن،
دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو،
انقد بالاو پایین پرید،،، خسته شد... خوابید!
دیدم بهترین موقعس، تا خوابه دوباره بندازمش تو آب،
ولی الان چند ساعته بیدار نشده،،،
یعنی فک کنم بیدار شده، دیده انداختمش اون تو، قهر کرده خودشو زده به خواب...!!!

این داستان رفتار ما با بعضی آدمای اطرافمونه...
دوستشون داریم و دوستمون دارن، ولی اونارو نمی فهمیم؛
فقط تو دنیای خودمون داریم بهترین رفتار رو با اونا میکنیم...!!!


تاريخ : جمعه 24 مرداد 1393برچسب:, | 21:48 | نويسنده : pardis |

آره تو محشری .... از همه سری

تو یه افسونگری.....چو آهو میپری

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

مکالمه ی من با آیینه ی اتاقم



تاريخ : جمعه 24 مرداد 1393برچسب:, | 21:42 | نويسنده : pardis |
اه چقــدر لاغری !!! تو چرا انقــدر چاقی !!!
قدشو چه کوتولست !!! انقدر درازه یاد نردبون میوفــتم!!!
وااا هیکلش همش آمپوله…چه تن لشی داری پاشو یه باشگاه برو !!!
نیگا چجوری حجاب کرده دختره ی اُمل..
اینو…چه بی حجابه دختره ی خراب !…
خلاصــه
این جماعــت از هر چیزی برای مسخره کردن شما استفاده می کنن…!
اینا همونایی هستن که چیزی برای برتــری خودشون ندارن و میخوان با مسخره کردن و
گذاشتن عیــب روی دیگران خودشون رو مورد توجه قرار بدن !!!
در یک کلام عقده و کمبود دارن…!!!

پس…
برای خودت زندگی کن نه برای مردم..
از اون چیزی که هستــی نهایت لذت رو ببر…
مطمئن باش یکی الان آرزوشه که جای تو باشه…
 


تاريخ : سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:, | 21:21 | نويسنده : pardis |